جدول جو
جدول جو

معنی رخصه خواستن - جستجوی لغت در جدول جو

رخصه خواستن
(تَ عَلْ لُ وَدَ)
رخصت خواستن. اجازت خواستن. اجازه خواستن:
بانوی شرق و غرب مگر رخصه خواهدم
کامید این حدیث دو گوشم چهارکرد.
خاقانی.
و رجوع به رخصت خواستن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تَ)
اذن خواستن و دستوری خواستن. (ناظم الاطباء). اجازه طلبیدن. اجازت خواستن:
کز پی حج رخصتم خواهی ز شاه
کاین سفر دل را تمنا دیده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ دَ / دِ شُ دَ)
اجازۀ عبور خواستن چنانکه سپاهیان بیگانه از ملکی. (یادداشت مؤلف). طالب طریق شدن گذر راه، اجازه خواستن:
پیش آن لب چون شکر راه سخن میخواستم
بوسه واری جا در آن کنج دهن میخواستم.
حافظ (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا